ماجرای مرغ کشون
سلام امروز اومدم براتون قضیه کشتن مرغ جلوی پای پندار رو تعریف کنم . راستش ابراهیم خیلی اصرار کرد که گوسفند بگیریم اما من دلم نمیخواست گوسفند بکشیم .برای همین از بابا ابراهیم خواهش کردم که بجای گوسفند مرغ بکشیم اصل کار ریختن خون جلو پای پسرم بود. از طرفی هم کشتن مرغ برای صدقه اینجا بیشتر رواج داره. روز قبل ترخیصم مامانم و بابا ابراهیم میرن یه مرغ میخرن ولی یادشون میره پاشو باز کنن.وقتی از پیش من برمی گردند میبینن مرغ بیچاره مرده. صبح روز ترخیص دوباره میرن و یه مرغ دیگه میخرند. حالا مونده بود که یکی رو پیدا کنن سر مرغ رو ببره. ما یه همسایه داریم به اسم آقای مقدم. بنده خدا همه کاری بلده لوله کشی بنایی ..... گفتیم خب ...